جدول جو
جدول جو

معنی کاله گوش - جستجوی لغت در جدول جو

کاله گوش
گوش بریده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
(دخترانه)
مانند لاله
فرهنگ نامهای ایرانی
ایستادن در جایی و پنهانی گوش کردن به حرف های دیگران برای تفال زدن به آن ها، به ویژه در شب چهارشنبه سوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
لاله مانند مانند لاله، لاله فام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاه گوشه
تصویر کلاه گوشه
گوشۀ کلاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله گون
تصویر لاله گون
به رنگ گل لاله
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَهْ شَ / شِ)
گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد.
حافظ.
، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) :
حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد.
حافظ.
و رجوع به کلاه گوشه شود.
- کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) :
کله گوشه بر آسمان برین
هنوز از تواضع سرش بر زمین.
سعدی.
- کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ)
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ / لِ)
طعامی از روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ و کشک و شنبلیلۀ خشک. طعامی از آب و دوغ کشک و روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کالجوش. کاله جوش. (فرهنگ فارسی معین، ذیل کالجوش). و رجوع به کالجوش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خِ لِ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 317 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لَ)
صاحب گوش بزرگ. که لالۀ گوش پهن و شخ دارد. بزرگ گوش. آذن. اذناء. (یادداشت مرحوم دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ / دِ)
پوشیده و مستوراز لاله. پوشیده از لاله. پوشیده با لاله:
چو گردد زمین سبز و که لاله پوش
زمانه ز کیخسرو آید به جوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ:
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
دقیقی.
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون.
فردوسی.
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون.
فردوسی.
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
فردوسی.
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
فردوسی.
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب، کنم لاله گون.
اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف).
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
سوزنی.
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونۀ من لاله گون شود.
سعدی.
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بزرگ گوش. (منتهی الارب) (از اشتینگاس). آنکه گوش بزرگ دارد. ارفش. آذن. پیل گوش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلان و گوش شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تنبل. کاهل رو. کم کار. سست. کاهل قدم. کوشنده به تن آسانی و سستی و تنبلی:
وی بسا تیزطبع کاهل کوش
که شد از کاهلی زگال فروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
خشت یا آجری که گوشۀ آن شکسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
پروازۀگوش. صدف گوش. درون حلقۀ بیرونی گوش. لالکا. لاله
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ وَ)
لاله سان. لاله مانند. شبه لاله. لاله گون. چون لاله
لغت نامه دهخدا
(پَ بَ)
بیاع. کالافروش. فروشندۀ کالا، بقال. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ)
حق الکتف
لغت نامه دهخدا
مستور از لاله پوشیده با لاله: چو گردد زمین سبز و که لاله پوش زمانه ز کیخسرو آید بجوش. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله گون. یا لاله وشان، جمع لاله وش، رده ایست از خارپوستان که دارای بازوهای بزرگ حقیقی هستند و بدنشان از صفحات منظم آهکی پوشیده شده است. لاله وشان در دوران اول زمین شناسی بحد وفور میزیسته اند ولی گونه های امروزه این جانوران بسیار محدود است و غالبا در اعماق زیاد دریا میزیند و جنسی از این جانوران باسم لالء دریایی در سواحل دریاهای معتدل فراوان است. آنتدون که نمونه فراوان لاله و شان امروزی است در دوره لاروی بوسیله پایه ای بتخته سنگها می چسبد و در حالت بلوغ آزادانه در دریا شنا میکند. رنگ این حیوان قرمز نارنجی است. وجه تسمیه آن بمناسبت شباهت کاملش به گل لاله است لاله های دریایی کرینوئیدها
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه کلاه. یا کله گوشه ملک. پادشاهزاده شاهزاده یا کله گوشه کسی بر آسمان رسیدن، بلند رتبه بودن سر فراز بودن
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه کلاه. یا به (در) کلاه کسی ننگریستن، نسبت بکسی بدیده تحقیر نگریستن و او را لایق آن ندانستن که نظری بجانب وی بیفکنند و حتی به کلاه گوشه او هم نظر بیندازند: (چو کم آمد براه توشه تو ننگرد در کلاه گوشه تو)، (کلیله. مصحح مینوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاله فروش
تصویر کاله فروش
فروشنده متاع کا فروش، بقال
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله گوش
تصویر بله گوش
گوش بزرگ، بزرگ گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه گوشه
تصویر کلاه گوشه
((~. ش))
حشمت، جاه و جلال
فرهنگ فارسی معین
آتش رنگ، آذرگون، سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله وش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله گون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوش تیز و بلند، گوش برگشته و برآمده
فرهنگ گویش مازندرانی